×

من از تو می ترسم! من بلوط هستم

  • کد نوشته: 11640
  • ۱۳۹۵-۰۸-۲۳
  • 1319 بازدید
  • ۰
  • آوای باینگان: من از تو می ترسم! من بلوط هستم، نامم و سیمایم برای همه شما آشناست.

    من از تو می ترسم! من بلوط هستم
  • صبحها با دیدن من از خواب بر می خاستی و شبها با صدای برگهای من می خوابیدی.
    من در غیاب آلات موسیقی آرمش بخش خلوتت بودم.من پناهگاه گونه های تدوام بخش زندگیت بودم. با سمور رفاقتی چند هزار ساله داشتم, گراز پایم را شخم می زد, تا دایه مهربان خاک را برای دانه هایم آرایش دهد…. و خاک به لطف ریشه هایم تن به مهاجرت اجباری نمی داد و آب در بستر خاک نفوذ می کرد و چشمه ها در پایین دست ظهور!
    اگر اجدات نفسی داشتند تا غیور بمانند من ریه های واقعیشان بودم. اکسیژن حیاتشان را بی چشمداشت تقدیم می کردم.
    من بلوط هستم. هزاران سال است استوار بر هر کوه و دره و تپه ای رویدم تا پاسدار خاک زاگرس باشم. تا حافظ حیات باشم.
    من بلوط هستم همان بلوطی که برگهای سبز بهاریم شما را به وجد آورده و سایه خنک تابستانم دامن مهربانی برای استراحت گسترده , و رنگ قهوه ای پاییزم زینت بخش محیط بود و در زمستان کفن سفید برف برتن می کردم تا کفن سفید زودهنگام از تشنگی و گرسنگی برتن نکنید…
    من بلوط هستم همه اجداد و نیاکان تورا خوب می شناسم؛ با دردها و رنج هایشان نالیده ام, با شادهایشان رقصیده ام, در گرسنگی و قحط سالی تنها امید سفره بی نان شان بوده ام, خوراک دامشان و پشتوانه حیاتشان, و بعضا سنگر جان شان!
    من بلوط هستم زخم خورده دست انسان ناسپاس! من بلوط هستم همیشه تیغ ناسپاسی برتنم فرد آمده اما کمتر از سر جهالت, و خیانت, و طمع, کبریت کین بر وجودم حس کردم. من بلوط هستم هرگز دوست نداشتم با زغال روسیاهم اسپند دروغین چشم سوز دود کنم.
    من بلوط هستم مظلوم سالهای اخیر, از بی بارانی می نالم, از گرمای بلند مدت و طاقت فرسای تابستان در غذابم,
    من بلوط هستم جانم به لب رسیده , از انسان دو پا, به مانند کبک و سمور و گراز گریزانم.
    من از زوزه آتش بیم دارم،از ناله تراکتور، دود خشمناک لودر و صدای گوش خراش بولدزر و از خش خش پای انسان هراسانم.
    من حتی از دانه های بلوط, از شیره شکر گونه رویم می نالم .
    از تفنگ می ترسم
    از تبر و تیشه دست جنگلبان برای هرس کردن دامنم تا آنکه قد علم کنم دیگر, می ترسم.
    من از تو می ترسم! تو که الان این شکوائیه را می خوانی!
    چون در تغییر اقلیم ید طولای داری , در گرم شدن هوا, نباریدن باران, سوزاندن من و انقراض همه میهمانان دامن سخی من !.
    و حتی در مرگ زود رس خودت…
    این سخن من نیست سخن خالق من و توست در سوره روم آیه ۴۱….
    من از تو برای خودم و برای خودت می ترسم!

    نوشته های مشابه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *