به گزارش آوای باینگان به نقل از روزنامه ابتکار، کوهستان سرد و برفی را با باری سنگین بر دوش پشت سر میگذارند تا شاید بتوانند از این راه خانوادهشان را تامین کنند.
فرقی ندارد سنشان چقدر است یا زن هستند یا مرد. هر بار که پا در کوهستان میگذارند، نمیدانند که آیا این بار به خانه بازمیگردند یا نه؟ علاوه بر سرما و سختی جان، گلولهها نیز منتظرشان هستند. میگویند بارشان قاچاق است اما چارهای ندارند به جز «کولبری».
هر از چند گاهی در خبرها میشنویم که کولبری جان خودش را از دست داده است. یا به عنوان قاچاقچی به آنها شلیک میشود، یا اسیر سرمای کوهستان میشنوند یا راه سخت کوهستان آنها را میبلعد و سقوط میکنند.
اما تصور نکنید دستمزد پیمودن این راه آنقدر زیاد است که کسی از روی وسوسه به سراغ آن برود. فردی که در سالهای اخیر به دلیل مشکلات پا و کمر ناشی از کولبری این شغل را کنار گذاشته، میگوید: ما لوازم خانگی مختلف مثل تلویزیون، کولر و نظایر آن را برای شهرهای دیگر وارد میکنیم.
مثلا صاحب بار از استانهای بزرگ از جمله تهران و اصفهان تماس میگیرد و میگوید ۲۰۰ تلویزیون دارد که می خواهد آن را وارد کشور کند و از کولبر میپرسد این اقلام را به کجا منتقل کند تا بتوانیم آن را وارد کشور کنیم؟ ما هم معمولا می گفتیم این کالا ها را به شهر سلیمانیه بیاورند تا بعد به حلبچه و طویله منتقل شود و ما آنها را تحویل بگیریم.
او همچنین به این موضوع اشاره میکند که رویه قانونی کولبری مربوط به گمرک است، اما فقط ۲۰ تا ۳۰ نفر از این راه کسب درآمد میکنند و اکثر مردم از رویه غیر قانونی استفاده میکنند.
شهر ما دیگر چیزی ندارد. حتی یک کارخانه یا کارگاه در پاوه نیست که پنج نفر با هم سر کار باشند.
این کولبر سابق تاکنون دو بار پای خود را عمل کرده و به همین دلیل از این شغل خارج شده است: «با ۴۰ کیلو بار روی کوهها راه میرویم که باعث آسیبدیدگی میشود.»
او درباره درآمد این شغل هم میگوید: تازه امسال که وضعیت درآمدی بهتر شده، کولبر باید چهار ساعت در باران و برف به خاک عراق برود، چند ساعت هم با کوله در راه باشد و تقریباً یک روز کامل، کولبر در راهی است که ممکن است از آن برنگردد که به ازای آن ۴۰۰ هزار تومان میگیرد.
این راه پر خطر در همین هشت ماه امسال ۱۱ نفر قربانی گرفته است. این افراد یا روی مین رفتهاند یا از کوه افتادهاند یا از طرق دیگر کشته شدند. زمستانها وضعیت بدتر است و نزدیک به یک مترو نیم در کوهها برف میآید. البته سالهای قبل کولبر برای هر کالا ۱۰۰ تا ۱۲۰ هزار تومان میگرفت.
شاید هنوز هم تصویر آن دو کولبر نوجوانی که در راه اسیر بهمن شدند و از سرما یخ زدند را به خاطر داشته باشید. فرهاد و آزاد خسروی دو کولبر نوجوان روستای نی از توابع شهرستان مریوان بودند که در روز سه شنبه ۲۶ آذر سال ۹۸ به دلیل سقوط بهمن و گیر افتادن در برف و کولاک جان خود را از دست دادند.
فرهاد در روز حادثه در حالی که لباس مناسبی به تن نداشته، تمام تلاش خود را برای رسیدن به پایین کوه کرده و حتی خود را به خانه باغی رسانده بود و با شکستن شیشه آنجا، گویا در پی یافتن پتو و یا وسیله گرمایشی بوده اما راه به جایی نبرد و جسد بیجانش بعد از چهار روز تلاش و جستوجوی صدها نفر از اقشار مختلف مردم منطقه و حتی شهرستانهای اطراف توسط نیروهای مردمی پیدا شد.
این تصویر آنقدر تکاندهنده بود که همان سال بسیاری از مسئولان قول دادند تا فکری به حال ایجاد اشتغال در این مناطق کنند. اما اتفاق تاثیرگذاری رخ نداد.
سال بعد باز هم خبر کشته شدن چند کولبر دیگر منتشر شد، این بار در سردشت و پیرانشهر و به ضرب گلوله.
کمال حسینپور، نماینده سردشت و پیرانشهر در اینرابطه گفته بود: سردشت جزء محرومترین شهرهای کشور است. در تمام شاخصهای برخورداری مانند آموزش، ورزش، راههای ارتباطی و… این شهرستان در انتهای جدول قرار دارد.
در سردشت هیچ زیرساختی برای اشتغال ایجاد نشده است. نه سرمایهگذاری در بخش صنعتی صورت گرفته نه کشاورزی و نه حتی گردشگری. با وجود آنکه ۹۰ درصد جنگلهای استان در سردشت قرار دارد.
نماینده مردم سردشت و پیرانشهر افزوده بود: در تمام سردشت و پیرانشهر سه کارخانه فعال هم وجود ندارد. جوان سردشتی کجا کار کند؟ چگونه هزینه معیشت خانواده را تامین کند؟ اینها برای تهیه کتاب فرزندانشان دچار مشکل هستند. آنها برای بهدستآوردن حداقل معیشتشان ناچار به کولبری هستند. آنها میدانند که هدف گلوله قرار میگیرند اما باز هم به دل کوه میزنند. چه چیزی غیر از نداری میتواند آنها را وادار به پذیرفتن خطر مرگ کند؟ چرا آنها را دستگیر نمیکنند و طبق قانون با آنها برخورد نمیکنند؟ ماشه باید آخرین راه باشد.
حالا دوباره مرگ یک کولبر نوجوان در پاوه خبرساز شده است اما اینبار نه سرما او را از پای درآورد و نه کوهستان.
توقیف قاطرهایش که با آنها بار جابهجا میکرد آنقدر برایش تحملناپذیر بود که دست به خودکشی زد. در جریان خودکشی او که یک نوجوان ۱۶ ساله بود، خود را حلق آویز کرد.
بعد از خودکشی کولبر، برادر او جسد بی جانش را پیدا کرد. پیکر این نوجوان بعد از خودکشی کولبر به خاک سپرده شد. علت خودکشی کولبر توقیف کردن قاطرهای او بود.
سروش رحمانی نام نوجوانی است که این بار نامش در میان مشکلات کولبری منجر به حادثه به چشم میخورد. نوجوانی ۱۶ ساله که به درس خوان بودن و مودب بودن در میان اهالی شهرستان پاوه و روستای هانی گرمله شهره بود و حالا ماجرای خودکشی او، داغی است که بر دل همین اهالی مانده است.

در خبرها آمده است، یکی از بستگان سروش که نمیخواهد نام او فاش شود، در مورد علت خودکشی سروش گفت: «حدود ۲۰ سال قبل بود که هنوز پدر سروش به نام فاروق شروع به کار کرد و در بندرعباس کاسبی میکرد. او از کشورهای خارجی اجناس مختلف وارد کشور میکرد و میفروخت. در واقع باعث شده بود که او به نوعی کارآفرین باشد اما تغییر شرایط کشور یکدفعه باعث ورشکستگی او شد.»
اوضاع زندگی پدر سروش به حدی بد شد که چند مامور او را تعقیب میکردند: «در تمام این سالها پدر سروش با مشکلات اقتصادی خیلی زیادی دست به گریبان بود و از بانک یک وام ۵۰ میلیون تومانی گرفته بود که توانایی بازپرداخت آن را نداشت.
در حالی که سند خانه آنها در رهن بانک بود و بانک میتوانست خانه را مصادره کند اما با در نظر گرفتن شرایط مالی این خانواده به آنها مهلت داد و بدهی پدر سروش حالا به ۵۸۰ میلیون تومان رسیده است که این تنها بدهی او نیست. بدهکاری او به افراد و اشخاص باعث شده بود حکم جلب سیار او را داشته باشند و از ترس همین موضوع او حتی عروسی دو دختر خود هم نیامد.»
این فرد در ادامه گفت: «همه اهالی روستا میدانستند که اوضاع مالی خانواده فاروق خیلی بد است. برای همین یکی از نیکوکاران شهر پاوه برای سروش و برادرش سهیل دو قاطر خرید و به آنها گفت اگر توانستید بعدا پول قاطر را به من برگردانید.
پدر سروش بیماری سرطان روده و مغز استخوان داشت و مادرش هم به دیابت مبتلا بود. آنها با درآمد کولبری خرج درمان پدر و مادرشان را میدادند. کولبرها در این مناطق بنزین از مرز میبرند و فندق و لاستیک و اینطور اجناس را میآورند. ماموران هنگ مرزی هم با این کار قاچاق مقابله میکنند.
برای همین هم وقتی یک شب برادر سروش را با قاطر در اطراف هنگ مرزی دیده بودند، قاطر او را گرفته بودند. اینجا اگر قاطر کولبران توقیف شود باید بین ۱۰ تا ۱۵ میلیون به عنوان جریمه بپردازند تا دوباره بتوانند قاطر را پس بگیرند.
اما همه میدانستند که سروش و خانوادهاش چنین پولی نداشتند. برای همین شب که شد اهالی روستا و حتی اعضای شورای روستا و دهیاری به ماموران هنگ مرزی مراجعه کردند و از آنها خواستند با توجه به شرایط مالی خانواده سروش قاطرها را پس بدهند اما آنها موافقت نکردند.»
آن شب زمانی که خبر پس ندادن قاطرها از سوی هنگ مرزی به گوش سروش رسید از روستای هانی گرمله به شهر پاوه رفت: «زادگاه پدری سروش در روستا بود و آنها یک اتاق کوچک آنجا داشتند تا بتوانند به خاطر طلبکارها از شهر دور باشند و زمانی که سروش و سهیل از مرز برمیگشتند هم به این اتاقک روستایی میآمدند.
روز ۲۶ آبان وقتی سروش از پس گرفتن قاطرها ناامید شد به خانهشان در شهرستان پاوه برگشته و به مادرش گفته بود به روستا برو و به بابا سر بزن. بعد در حالی که در خانه تنها بود به خاطر غصه از دست دادن قاطرها خودش را با پرده اتاق به میله پرده آویزان کرده بود. برادرش همسایهها را خبر کرده بود و اورژانس بالای سر او آمده و گفته بودند که او دیگر علائم حیاتی ندارد.»
حالا بعد از انتشار این خبر شاید برخی مسئولان درصدد دلجویی و جبران درآیند اما چرا مسئولان همیشه به فکر «جبران» هستند و ب علاج واقعه را قبل از وقوع نمیکنند؟
آیا حتما باید خانوادهای داغدار شود تا فکری به حال ایجاد شغل در مناطق مرزی شود؟ آیا راهی برای شناسایی بهتر کسانی که باید در تحت حمایت دولت باشند وجود ندارد؟ آیا حتما باید غفلت ما از هموطنانمان کار به آنجا برسد که جانی از دست برود و تنها افسوس باقی بماند؟
دیدگاهتان را بنویسید