آوای باینگان؛ کولبری یکی از معضلات مهم کشور ما و مخصوصا مناطق کردنشین است. پدیدهای چند وجهی که نیاز به بررسی جامعی دارد. روایتهای مربوط به کولبری نیز به مانند دیگر پدیدههای اجتماعی در سطح کشور، روایتی از مرکز و از دل رسانههای مرکز است و این روایتها نمیتوانند به تنهایی تصویر و تحلیل دقیقی به ما بدهند. «دیدار» در پرونده ویژه کولبری تلاش کرده است تا از دل روایتهای بومی و محلی این پدیده را مورد بررسی قرار دهد و در این مسیر به سراغ کارشناسان و پژوهشگرانی رفته که در حوزه کولبری پژوهش داشتهاند. آن چه پیش رو دارید حاصل یک گفتگوی چند ساعته با یک فارغ التحصیل ادبیات است که با فلسفه هم غریبه نیست و البته فعلا کولبری میکند! این گفتگو آمیزه غریبی است از برخی اشارات فلسفی و شرح مفصلی از کولبری در مناطق کردنشین و زمینهها و تبعات این پدیده. آن چه فلسفه و کولبری را به هم میآمیزد، تنها رنج است.
رنجی عمیق که در تن و روان یک جوان کولبر تجلی یافته است و گویی از هر تحلیلی میگریزد. قطعا ایمانوئل کانت وقتی در قرن ۱۸ در آلمان و در عصر روشنگری مشغول خواندن و نوشتن و طرح دیدگاههای خود بود هیچ وقت فکر نمیکرد که در قرن ۲۱ جوانی در کردستان ایران هم کانت بخواند هم کولبری کند. کانت حتی اسم کولبری را هم نشنیده بود. او نمیدانست که یک جوان تحصیل کرده و علاقهمند به فلسفه برای گذران زندگی و کسب درآمد حداقل سی کیلو بار را روی کولش میگیرد و در سرما و گرما از کوهها میگذرد و امکان دارد روی مین برود یا دچار سرمازدگی شود یا با گلوله نیروهای مرزی بمیرد.
تصویری که ما از طریق رسانهها درباره کولبری داریم با آن چیزی که در واقعیت در حال رخ دادن است زمین تا آسمان متفاوت است. شاید فکر میکنیم کولبرها مشغول قاچاق هستند و دارند مواد و مشروب وارد کشور میکنند. ما فقط اخبار کولبری را از رسانهها شنیدهایم و بعضا درباره کشته شدن کولبرها چیزی خواندهایم. اما صحبت کردن با محمد باعث شد هر چه تصویر و پیش فرض درباره کولبری داشتم کنار بگذارم و تلاش کنم از دل روایتهای محلی و بومی این پدیده را بشناسم. او از خرد جمعی و خیر عمومی میگوید. همان چیزی که کانت در بخشهای مختلف فلسفهاش گفته است. آن چیزی که نیست و باعث شده آسیبهای اجتماعی مختلفی مانند کولبری به وجود بیاید. کلماتی که در ادامه کنار هم گذاشته میشوند و این متن را میسازند حاصل یک گپ دوستانه با محمد از اهالی کرمانشاه است. محمد چند سالی میشود که مشغول کولبری است.
اکثر کولبرها کودک کار بودند
محمد در جوانرود به دنیا آمد، ولی در «نودشه» بزرگ شده است. نودشه در نزدیکهای مرز ایران و عراق واقع شده و تا گردنه «تته» که یکی از راههای اصلی کولبری است ۲۰ دقیقه بیشتر فاصله ندارد. نودشه در دوران جنگ ایران و عراق توسط هواپیماهای عراقی بمباران شیمیایی نیز شد. دوران راهنمایی و دبیرستان را همانجا گذراند. محمد در دانشگاه کردستان ادبیات فارسی خوانده و تا دلتان بخواهد اهل کتاب و خواندن و نوشتن است.
از او درباره دوران کودکی پرسیدم. میگوید: «ما از بچگی کار میکردیم. ۱۲ – ۱۳ ساله بودم که کارگری ساختمان کردم. کودک کار بودیم (میخندد). اکثر کولبرها این تجربه را دارند که در کودکی هم کار کردهاند. در ۱۵ سالگی یعنی سال ۸۰ اولین بار کولبری کردم. برای آوردن یک تلویزیون بزرگ سه هزار تومان دستمزد گرفتم.»
آمارهای دقیقی از دستهبندی سنی و جنسیتی و تحصیلات درباره کولبری وجود ندارد، ولی مشاهدات محلیها نشان میدهد که از نوجوان تا افراد مسن به عنوان کولبر مشغول کار هستند. محمد، ولی کارهای دیگری نیز کرده است. براساس گفتههای خودش در شرکت سد سازی مشغول به کار بوده و بعدها در تهران کارگری کرده و در یک شرکت راپل کاری شیشههای ساختمانها را پاک کرده است. تعبیر شاعرانهاش این است که میخواسته کثیفی شیشهها را پاک کند تا آدمها بیرون را بهتر ببینند، اگر ببینند.
راهنمای عملی کولبر شدن
دوران دانشجویی محمد که تمام میشود به سراغ کارهایی که گفتیم میرود. همان شرکت سدسازی و راپل کاری. بعد از چند سال که آن کارها هم تمام میشوند، تحریمها و مشکلات اقتصادی شروع میشود و آن زمان است که به سراغ کولبری میرود. همانطور که گفته شد اولین بار که محمد بار بر دوش گرفت و به کوه زد ۱۵ ساله بود. محمد درباره آن تجربه میگوید: «خیلی سخت بود، ولی انرژی جوانی و شور وجود داشت و این کار را کردم. کولبری برای نوجوانها میتواند بسیار خطرناک باشد. فشار فیزیکی بالایی که میآید حتی میتواند فرایند رشد فیزیکی آنها را هم مختل کند.»
از او پرسیدم اگر بخواهم کولبری کنم چه راهی وجود دارد؟ یعنی یک فرد اگر بخواهد این کار را انجام دهد راه و روش آن چیست؟ محمد با خندهای میگوید: «اگر شما در مناطق کردنشین کمی رفت و آمد کنید و با سر زدن به یک قهوه خانه یا بودن در جمع دوستان به راحتی میتوانید کولبری کنید. به یک نفر در قهوه خانه شماره خودتان را بدهید و بگویید که میخواهم کولبری کنم. به همین راحتی میتوانید کولبر شوید.»
براساس گفتههای محمد رابطهایی وجود دارند که هر کدام تعدادی کولبر زیر نظر خود دارند. رابطها بین صاحبان بار و کولبرها قرار میگیرند. صاحب بار را معمولا هیچ کولبری نمیشناسد. او فردی است که در تهران، بانه یا حتی عراق ساکن است، ولی بارش وابسته به همین کولبرها است. سود اصلی در جیب صاحب بار میرود و پول اندکی نیز به رابطها و کولبرها میرسد.
کولبری در فصل گرما و سرما شرایط متفاوتی دارد. در تابستان شرایط کمی راحتتر است. ولی در زمستان باید با کلاه و دستکش و کاپشن کولها را ببرند. محمد از طنابهای محکمی میگوید که باید با آن بار را بست و روی کول انداخت. محمد درباره ابزارهای لازم کولبری میگوید: «یک چیزی زیر طناب باید باشد که شانهها آسیب کمتری ببینند. مثلا من طناب را با پتو میپوشانم که شانهام زخم نشود. در زمستانها کف کفشها زنجیر میگذارند که مثل لاستیک سر نخورند.»
محمد درباره کولبری در زمستان نکات دیگری نیز اضافه میکند: «در گرما باز بهتر است، ولی در زمستان و سرما نمیتوان دقایقی استراحت کرد. باید آتش روشن کرد که آن هم ماموران میبینند. گاهی وقتها در بطریهای خالی خاکستر با خود میبریم و نفت در آن میریزیم و از اسکیموها الگو میگیریم.»
کولبرها به المپیک میروند
محمد در نگاه اول شبیه ورزشکاران پرورش اندام است. از او درباره تاثیرات فیزیکی کولبری میپرسم. این گونه پاسخ میدهد: «چه بخواهی چه نخواهی کولبری عوارض دارد. زانوها فشار زیادی را تحمل میکنند و بعد کمر. فرض کن هر روز با یک بار سی کیلویی به کوه نوردی بروی. فشار زیادی به قلب میآید.» او با شوخی میگوید اگر کولبرها را از لحاظ قلبی بررسی کنند به اندازه ورزشکاران حرفهای المپیک به سیستم قلب و عروق خود فشار میآورند. سکته و بیماریهای قلبی در بین کولبرها زیاد است. استهلاکی که وارد میشود باعث پیری زودرس میشود. بیمارهای اعصاب و روان هم که جای خود.
بخاطر یک مشت ریال
کولبری در گذشته نیز وجود داشته است. هر چند که این سالها حجم بارها و تعداد کولبرها زیاد شده، ولی این پدیده ریشه قدیمی دارد. طبق آن چیزی که محمد میگوید در گذشته برخی از محلیها به سلیمانیه عراق میرفتند و بار میآوردند، اما امروز دیگر محلیها توان این کار را ندارند و فقط بار فرد دیگری را میآورند.
برای این پرونده جستوجوهای مختلفی در اینترنت کردم. درباره درآمد کولبری اعداد و ارقام مختلفی دیدم. از محمد درباره درآمد کولبری پرسیدم و اینگونه پاسخ داد: «اولین بار که کولبری کردم یعنی حدود سال ۸۰ -۸۱ سه هزار تومان بود. اما الان، چون ارزش پول پایین آمده و دلالها زیاد شدهاند برای هر کول حدود ۳۰۰ هزار تومان پرداخت میشود. کیلویی قیمت گذاری میکنند هر کیلو بار حدود ۱۰ تا ۱۲ هزار تومان. هر کولبر به طور میانگین میتواند ۳۰ تا ۳۵ کیلو بار جابهجا کند. هر بار کولبری هم یک روز وقت میگیرد.»
با خودم فکر میکنم اگر ۳۰ میلیون تومان هم به من بدهند این کار را نمیکنم. چون فشار جسمی و روانی که در ادامه با آن درگیر خواهم بود به این ارقام نمیارزد. از محمد میپرسم چه میشود که یک کولبر حاضر است به مدت چند سال این کار را انجام دهد؟ میگوید: «کولبر آنقدر فقر و نداری و غریبی کشیده و در شهرهای دیگر کار کرده و فشارهای مختلف را تجربه کرده و وقتی حساب و کتاب میکند میبیند که این کار گویا برایش بهصرفهتر است که در کنار خانواده باشد و درآمد به نسبت بهتری داشته باشد و فشار را روی خود تحمل کند برایش بهتر است».
خلافترین باری که آوردم ماهواره بود
برخی بر این باورند که کولبرها کالای غیرقانونی مثل مشروبات الکلی و مواد مخدر و اسلحه جابهجا میکنند. محمد به صراحت میگوید که کولبر اصلا متوجه نمیشود که در بارش چیست، ولی فرق بین تلویزیون و پارچه را به راحتی میتوان متوجه شد. او میگوید که در این سالها تلویزیون و پارچه و پوشاک و خشکبار و لوازم آرایشی و بهداشتی آورده است. در اینباره میگوید: «صاحب بار به کولبر نمیگوید درون بار چیست، ولی میتوان تا حدی تشخیص داد. من ندیدهام کولبرها اقلام غیر قانونی جابهجا کنند، ولی شنیدهام از این دست کارها هم انجام میشود. خودم خلافترین کاری که کردم این بود که سیگار آوردم. یکبار هم ماهواره آوردم و نمیدانستم که در کولم چیست و با کسی که بار را به من داده بود دعوا کردم.»
محمد تایید میکند در مسیرهای دیگر احتمال اینکه کالای غیر قانونی وارد شود وجود دارد، ولی به این مساله هم اشاره میکند که فرد کولبر اگر بخواهد کار کند سمت این مسائل نمیرود، چون اگر لو برود دیگر نمیتواند حتی این کار را انجام دهد.
ماموران مرزی فکر نمیکنند
«گاهی وقتها که مامورها به دنبالت میدوند باید فرار کنی و هیچ راهی نیست. بعضی مواقع راه را گم میکنند و میبینند که در میدان مین هستند.» اینها جملاتی است که محمد درباره برخی خطرات کولبری میگوید. به اخبار که مراجعه کنید تیترهایی نظیر مرگ کولبرها بر اثر سرما یا کشته شدن کولبرها بر اثر تیراندازی ماموران مرزی یا روی مین رفتن افراد در آن مناطق بسیار دیده میشود.
محمد درباره اینکه چرا کولبرها این خطرات را به جان میخرند میگوید: «من اگر شغل با ثبات داشته باشم مگر دیوانهام که جانم را در دست بگیرم و هر لحظه ممکن است تیر بخورم یا بروم روی مین یا از کوه سقوط کنم. هیچ چیز به جز جسممان برای ما نمانده. هیکل من را میبینی؟ من اینقدر هیکلی نبودم. در این مدت این شکلی شدم.»
همیشه برای خودم سوال بود که چرا یک مامور مرزی به کولبرها تیراندازی میکند. حجم قاچاقی که در کولبری رخ میدهد در مقایسه با مجاری دیگر قاچاق به یک شوخی شباهت دارد و اگر بنا بر تیراندازی هم باشد باید در جای دیگری این اتفاق رخ دهند. از آن مهمتر مگر نمیتواند آنها را دستگیر کند یا به گونهای دیگر برخورد کنند؟ محمد در اینباره میگوید: «مامورهایی که تیراندازی میکنند انگار جوری بار آمدهاند که فکر نکنند. وگرنه اگر تیراندازی نکنند کسی به آنها نمیگوید که چرا تیراندازی نکردی.»
تنهای چیزی که داریم بدنهایمان است
فرصت نشد که با محمد درباره فلسفه مرلوپونتی (Merleau-Ponty) گپ بزنیم. موریس مرلوپونتی جزو متفکرانی است که در حوزه تن و نسبت آن با سوژه و تاثیراتی که بدن در اندیشه آدمی میگذارد تولید اندیشه کرده است. اما محمد نیز به گونهای دیگر درباره نسبت بدن و فکر و زندگی صحبت میکند: «وقتی که در حوزه فکری و انسانی و خدماتی و تولیدی همه چیز را نابود کردهاند و کاری نیست و وامی نمیدهند و یک بیمارستان نساختهاند و فقط یارانهای داده میشود و در زمان انتخابات به سراغ آدمها میروند و کلی استرس و فشار و محدودیت و محرومیت به وجود آوردهای و یک توده بی شکل از آدمها ساختهای؛ به جز جسم چه چیزی برای او میماند؟ فقط جسمش برای او مانده است.»
محمد از جمله کولبرانی است که تحصیلات دانشگاهی دارد. او میگوید تعداد زیادی از نیروهای حرفهای و تحصیل کرده وارد کولبری شدهاند. در لابهلای صحبتهای او میشنوم که دوستی دارد که جوشکاری میکرده و الان کولبری میکند یا دوست دیگرش که مهندس کامپیوتر بوده و به دلیل مشکلات مختلف به کولبری روی آورده است. محمد این مشکلات را در استانهای دیگر هم میبیند. او در این باره میگوید: «دیگر برای ساکنین تهران هم کار راحت پیدا نمیشود دیگر چه رسد به ما که از شهرستان میآییم. چندتا از دوستان اردبیلی من میخواستند بیایند کردستان و کولبری کنند.»
او باز به سراغ مفهوم بدن میرود و میگوید: «خلاقیت آدمها از بین رفته است. من در گذشته کلی کتاب میخواندم، ولی الان نمیتوانم یک خط بخوانم. تنها چیزی که دارم جسمم است. در این شرایط گزینه آخرت میشود کولبری. مطمئن باشید آدمی که کولبری میکند قبلا خیلی کارها کرده و به اینجا رسیده است. تنها چیزی که برایمان مانده این بدن است.»
محمد حتی به سراغ این مساله میرود که برخی شاید کار جزئی داشته باشند، ولی چون درآمد خوبی ندارند کولبری میکنند. او در این باره میگوید: «در دورهای که مسکن مهر بود بخش زیادی از نیروهای کار در این بخش مشغول بودند و بخشی از نیاز خود را حل میکردند، ولی بعدها حتی این هم نبود. خیلی از کولبرها قبلا خودشان پیمانکار بودند و نیروی حرفهای محسوب میشدند، ولی یک دفعه همه چیز از بین رفت و همه کولبر شدند.»
شرم میکنم که کولبری صفت کردی شده است
اگر با کردها دوستی داشته باشید یا به مناطق کردنشین سفر کرده باشید قطعا مهربانی و مهمان نوازی آنها را دیدهاید. به صورت کلی هم کردها را با صفت غیرت و قوی بودن میشناسیم. محمد از این مساله که کردها را با کولبری بشناسند به شدت ناراحت است و میگوید: «این تلقی وجود دارد که میخواهند کردها را تضعیف کنند و اعتماد به نفس را از آنها بگیرند. قدیمها کردها را با غیرت و مهمان نوازی میشناختند. اما الان کولبری تصویر کردستان شده است. کرد لقب نداشت، ولی امروز کولبری لقب کردها شده است. بارها شده وقتی فهمیدند که کردم پرسیدند که کولبری کردهای؟ قبلا اینگونه نبود.»
او باز هم به کانت گریزی میزند. وقتی از او میپرسم که فکر میکنی چه کاری میتوان کرد تا دیگر شاهد پدیدهای مثل کولبری نباشیم میگوید: «فقط خرد جمعی میتواند به داد مناطق کردنشین برسد. فکر کن فقط تو آزادی و باقی آدمها در زندان هستند. از چیزی لذت میبری؟ خرد جمعی میتواند به ما کمک کند. خیر آن هم به همه میرسد. اگر این خرد جمعی شکل بگیرد و بتوان این خرد جمعی را به مرحله عمل رساند در نهایت به خیر عمومی میرسیم. نمیتوان در شمال ایران ویلا ساخت و تله کابین و امکانات رفاهی گوناگون، ولی مناطق دیگر آب نداشته باشند. نمیتوان تهران و مرکز کشور را قطب صنعتی کرد، ولی کردستان و ایلام و … نان برای خوردن نداشته باشند. پول یک اختلاس میتواند کردستان را به حد اعلی برساند.»
او علت قانونی کردن یا تلاش برای قانونی کردن کولبری را هم با یک تحلیل جامعه شناختی بر اساس آمار توضیح میدهد. طبق تحلیل محمد در دهه شصت وقتی با افزایش جمعیت روبهرو شدیم باید فکری به حال اشتغال این جمعیت میشد، ولی در مناطق کردنشین اشتغال در وضعیت به شدت بدی قرار دارد. او در اینباره میگوید: «علت قانونی کردن کولبری این است که جمعیت زیادی در آن مناطق هستند و نیاز به کار دارند. از طرفی کار و امکانات در آن مناطق نیست و وارد کنندگان از این وضعیت استفاده کردند. خیلی دوست دارم به منطقه کردستان و ایلام و کرمانشاه و مهاباد و بانه و … رسیدگی شود. کارخانه و تولیدی و … میتواند این مناطق را توسعه دهد. اما خانوادهها بچهها را بزرگ میکنند و در نهایت کولبر به جامعه تحویل میدهند.»
درد کولبرها را عالی تشریح کردید.
با سپاس از گزارش خوب شما
امیدوارم که یه روزی بیاد کولبری جمه بشه و ما هم با آرامش و بدون استرس بتوانیم یه لقمه نان حلال ببریم سر سفره خانواده
قطعا کولبر شدن از سرناچاریه